قبلا چند بار باهم چشم تو چشم شده بودیم.فقط کنار من جا خالی بود.نشست.باتلفن میحرفید و میگفت امشب عقد کنان دختر عموشه و اون نمیره و فقط یه اس ام اس تبریک فرستاده اونم واسه خاطر مامانش که اون دنیا روحش شاد باشه میگفت برم که جای شاهرگم دردش دوباره بسوزوندم؟! .تلفنش که تموم شدپرسید صندلی منم خرابه یا نه،2بار ساعت پرسید.کم کم خودمونی شد.گفت از ماشین که پیاده شدی یا فحش میدی بهم یا واسه مامانم فاتحه میخونی احتمالاا.از مامانش گفت از تنها یادگاریی که ازمامانش داره که1چاغوعه ابی رنگه و بهم نشونش داد،امار دوست پسر داشتنمو گرفت وجوابی نشنید.یخ کرده بودم و خندم گرفته بود بدجور!جای بخیه ی روی شاهرگ گردنشو نشون داد وگفت که مامانش بعد عاشق شدنشو نرسیدنش،جمعش کرده و وقتی داشته میمرده مامانش نجاتش داده و اینکه خیلی مامانی بوده و اینکه مامانش مرده.پرسید ازم فهمیدی این چند دفعه که دیدمت بدجور خیره شدم بهت به رو خودم نیاوردم پرسید دوست پسرتو خیلی دوس داری باز به روی خودم نیاوردم،پرسید اگه عشقت بره با یکی دیگه چی میکنی گفتم به روی خودم نمیارم،گفت من شاهرگ زدم ولی،گفتم نترسیدی گفت باید بترسم؟ گفتم مردن یعنی نبودن،نبودن ترسناکه.یخ بودم اونم گفت یخ کرده دوباره تلفنش زنگ زد دوستش بود میگفت گشتیا لباسای مغازمو جمع کردن دیروز کلی ضرر میکنم میتونی بری حرف بزنی لباسا رو پس بدن،میگفت خفن خستمو2روزه نخابیدم ،میگفت اگه این نامردا بزارن ترم تابستونی بگیرم این درسه تموم میشه خلاص میشم از این خراب شده میرم.قطع کرد،از ارامش گفت که خارج از این خراب شده پیدا میشه احتمالا جایی که دیگه به لباست کار نداشته باشن،حرف زد،از قیافه ی من گفت و من تاجایی که ممکن بود به این حرفش خندیدم ومسخرش کردم،هیچی نگفت.عوارضی پاشد رفت جلو پیش دوستاش واستاد
یخ شده بودم.
میخاستم بگم مردن چه جوریه؟!میخاستم بپرسم دخترا بهت شماره میدن چه حسیه،میخاستم بگم اینجوری زل زدی تو چشمای من خودتو داری میبینی یامنو؟! ولی نشد.
خوندم... .
تا یه ساعت بعد ازجداشدنمون یخ بودم هنوز نمیدونم چرا...
نوشته شده توسط من در یکشنبه 89/3/9 و ساعت 11:31 عصر |
نظرات دیگران()